محمد متینمحمد متین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

پسر گلم محمد متین

شاهکار متین

سه هفته پیش با متین رفتیم سوپری نزدیک خونمون یه ادامسهای کوچولو بود بهانه گرفت گفت میخوام .یه دونش افتاده بود رو زمین  داشت باهاش بازی میکرد گفت مامان بخورم گفتم نه چند دقبقه بعد گفت مامان کردم داخل دماغم منم سریع رفتم نگاه کردم دیدم اره رفته بالا سریع بردیمش بیمارستان دکتری که شیفت بود گفت ببرینش پیش متخصص حلق و بینی ما هم رفتیم منشیش گفت دکتر رفته بیمارستان عمل داشته بعدش من و متین اومدیم دم در که به بابای متین زنگ بزنیم همون موقع هم سرما خورده بود یه لحظه دیدم همراه اب بینیش اومده بیرون برای دومین بار اقا متین این کارو می کرد ...
21 آذر 1392

سفر به بندر عباس

سلام دوستهای عزیز من و متین یک هفته رفتیم بندر خونه خاله اینم عکسهایی از متین این دمپایی دنیا برات درست کرده بود  همش تو خونه باهاش راه میرفتی اینجا هم پارک گلشهر اینم طرز کباب خوردنت بابا که اومد بندر شب دوباره رفتیم پارک ...
30 آبان 1392

محرم الحرام

باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست از این همه عاشقی، دوباره‎ام مست مست باز محرم رسید، شهر سیه‎پوش توست دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد ...
13 آبان 1392

عید قربان مبارک

  عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک . . . ...
26 مهر 1392

دکتر متین اخوان

مامانا میخواست بره شیراز با مامانا رفتیم مغازه اسباب بازی فروشی برای مهسا و پارسا بچه های دایی مهدی که شیراز زندگی میکنن کادو بخره من از قبل سفارشت کردم که وقتی رفتیم بهانه نگیری برای خرید اسباب بازی وقتی کارمون تموم شد تو سرتو انداختی پایین رفتی سمت در مظلومانه گفتی خودم چی میخوام منظورت این بود که اسباب بازی میخوامی مامانا هم برا تو وسایل پزشکی خرید ...
12 مهر 1392

خوندن شعر

این چند روز که خونه بابا بزرگ بودیم متین چندتا شعر یاد گرفته خودش شعرو کامل میخونه   اتل متل یک و دو               مامان گفت به تو وشقی بابا میره                دنبال ماشین نرو                     اتل متل یک و دو        مامان جونی گفت به تو                                  &nb...
6 مهر 1392