محمد متینمحمد متین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پسر گلم محمد متین

عکسهای مسافرت متین

1392/5/30 15:49
نویسنده : مامان
787 بازدید
اشتراک گذاری

 متین جان اینم از عکسها و خاطرات اولین سفرت به مشهد و شمال

 

یه روز خاله زنگ زد و گفت بیاین با هم بریم مشهد ماهم قبول کردیم قرارشد ما با ماشین و خاله و دنیا و عمو مهدی با هواپیما بیان(خاله بندرعباس زندگی میکنه)

تاریخ حرکتمون 92/5/16ساعت 2بعدازظهر

 از خونه که اومدیم بیرون اول یه سر رفتیم خونه مامانا (مامان خودم)بعدشم تا راه افتادیم خواب رفتی

وقتی بیدار شدی تا زمانی که رسیدیم مشهد همش میگفتی داریم میریم خونه مامانا یا همش غر میزدی میگفتی بریم خونه مامانا

شب اول یزد خوابیدیم

اینجا هم نزدیکای مشهدیم

ساعت 9شب رسیدیم مشهد ,خاله اینا هم ساعت یک شب

 اینجا هم مهمانسرای کشتیرانی که عمو مهدی رزرو کرده بود

اینم از اولین زیارتت

 

برات اسکوتر سبز بن تن خریدیم بعدش میگفتی آبی میخوام ,یه روز داشتی اذیت میدادی بهت گفتم میرم اسکوترت پس میدم گفتی برو بده بگو اقا اسکوتر آبی بده

با بابا و دنیا رفتین سرزمین عجایب

کیف باب اسفنجی برات خریدیم همینجور  کولت بود تا رفتی و اومدی

اینجا هم رفته بودیم طرقبه

اینجا هم خونه دایی مهران بعداز چهار روز که مهمانسرا بودیم رفتیم خونه دایی مهران سه روزم اونجا بودیم حسابی زحمتشون دادیم

 

رفتیم بیرون دو تا شورت برات خریدم وقتی اومدیم دوتاشو روی شورتی که پات بود پوشیدی نمیذاشتی برات بیرون بیاریم

بعد از یک هفته که مشهد بودیم خاله اینا برگشتن بندر و ما راه افتادیم به سمت شمال ساعت سه بود که از مشهد اومدیم بیرون شب بجنورد خوابیدیم فردا صبحش حرکت کردیم

اینم جنگل گلستان

عصر رسیدیم ساری نیم ساعت رفتیم دریا بعد حرکت کردیم شب بابلسر خوابیدیم

بعدم حرکت کردیم به سمت نمک آبرود

اینم از تله کابین خیلی دوست داشتی

وقتی اومدیم پایین میگفتی بریم سوار خلبان بشیم منظورت همون تله کابین بود

الانم همش میگی بریم سوار شیم ولی نمیدونی که راه دور امکانش نیست

از موقعی که مشهد بودی میگفتی بریم بپربپر و قطار هر موقع میخواستیم بریم بیرون میگفتی میخوایم بریم بپر بپر و قطار

بالاخره نمک آبرود موفق شدی  رفتی بپر بپر البته قبل از بپر بپر با مامان رفتی ماشین سوار شدی

بعدشم رفتیم لب دریا قبل از اینکه برسیم تو ماشین خواب رفتی بعدش به زور از خواب بیدار شدی رفتی سوار اسب شدی

همون شب نمک آبرود خوابیدیم فرداش از جاده چالوس برگشتیم

اینجاهم داشتی گریه میردی

شب اصفهان خوابیدیم صبحش رفتیم میدون امام یه دور کالسکه سوار شدیم یه دورم داخل بازارش زدیم تا بازارشو دیدی گفتی بریم تونل

دومین سفرت به اصفهان بود اولین بار که سه ماهه بودی همه جاهای دیدنی رفتیم

اینجاهم خسته شده بودی گفتی مامان بریم خونمون

ساعت نه شب 5/28رسیدیم شهرمون نزدیکای شهرمون که بودیم بهت گفتم داریم میریم خونه مامانا گفتی چطور دیگه باورت نمیشد چون این چند روزه همش بهانه خونه مامانا میگرفتی ماهم گولت میزدیم میگفتیم داریم میریم خونه مامانا

تا رسیدیم بهت گفتم داریم میریم خونمون و خونه مامانا دستاتو بردی بالا گفتی ایول هورا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زندگیمون
31 مرداد 92 7:49
سلام عزیزم زیارتت قبول خوش گذشت .متین جونو ببوس


سلام جای شما سبز
مریم
4 شهریور 92 23:18
زیارتت قبول آقا پسر خوشگل چقد ماه شدی