محمد متینمحمد متین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسر گلم محمد متین

باران رحمت الهی

  صدای دل انگیز نم نم باران باز هم به گوش می آید و دوباره آرامش میدهد وجود مرا چه اندازه آسمان زیباست هنگام باریدن باران دستهای من به سمت خداست هنگام باریدن باران نگاه من آن بالاست هنگام باریدن باران قطره،قطره رحمت و لطف خدا بر ما گشودست و می بارد هنگام باریدن باران دیشب بارون قشنگ و به موقع ای اومد هوا خیلی گرم شده بود دیگه کولرها جوابگو گرما نبود الان  هوا عالی شده  خدا کنه دیگه هوا به اون شدت گرم نشه از خدا به خاطر باران تابستانه اش                   ممنونیم        ...
15 مرداد 1392

نقاشی متین

                                                                                        دیشب رفتیم خونه مامانا (مامان خودم) گفتی میخوام عکس مامانا بکشم طبق معمول خودکار برداشتی ,دایی برات برگ A4 اورد یه نگاه به ماما...
14 مرداد 1392

ختنه سوران متین

30اردیبهشت92 پسرم ختنه شد الهی براش بمیرم خیلی اذیت شد از لحظه ای که بردیمش داخل اتاق گریه کرد تا زمانی که ختنش تموم شدالبته من اونجا نموندم از مطب اومدم بیرون وقتی تموم شد رفتم داخل بس گریه کرده بود صداش گرفته بود خوابش برد 9روز بعدشم براش جشن گرفتیم   این عکس ساعت 5 زمانیه که داشتیم میرفتیم مطب دکتر(به قول داییش به سمت مرد شدن)   بعد از ختنه اومدیم خونه یه کم خونریزی کرد رفتیم بیمارستان خدا را شکر مشکلی نداشت البته توی بیمارستان خیلی معطل شدیم این عکسم توی بیمارستان ازش گرفتیم   اینم چند روز بعده     اینم کارت دعوت مراسم ختنه سوران متین     شب مراسمت ...
14 مرداد 1392

کار با رایانه

پسر گلم کار با رایانه یاد گرفته خودش میتونه روشن کنه زمانیم که روشن میشه میگه برام کارتون بذارین ,نصف صفحه برا متین کارتون نشون میده نصف صفحه هم برا ماست برنامه ای که میخواد میتونه کلیک کنه و بازش کنه صدا هم کم و زیاد میکنه ,میتونه  play,pause بزنه بازی هایی که با موس هست انجام میده   کار با موبایلم کاملا بلده ...
13 مرداد 1392

عکسهای چهار ماهگی تا دو سالگی

                                چند روز بعد از تولد یک سالگیت رفتیم قشم زمستون بود همون شب باد میومد هواهم سرد بود       اینجا تازه راه افتاده بودی   امیرحسین پسر عمه متین شهریور 91رفتیم شیراز داشتی کباب ترکی میخوردی        تقریبا 20ماهه بودی که علاقه زیادی به کتابهای بزرگ و کتاب نکات ایمنی درباره گاز داشتی همه صفحه کتاب عکس ...
13 مرداد 1392

زبون

این کارو نمایشی انجام میده                                                                                    میزنه پشت گردنش زبونش در میاد گوش سمت راستشو میگیره زبونش میره سمت راست گوش سمت چپش و میگیره زبونش میره همون سمت دماغشو میگیره زبونش میاد وسط ...
12 مرداد 1392

سه ماهگی

این لباس عیدت بود بیست روز قبل از عید برات خریدم چون تپل شدی تا عید اندازت نبود   متین جان نوروز 90 سه ماهه بودی همون موقع اولین مسافرتت رفتیم اصفهان نزدیکای اصفهان دل درد گرفتی گریه میکردی موقع برگشتم ناارومی میکردی چون همش داخل ماشین بودیم خسته شده بودی وقتی می ایستادیم و پیادت میکردیم اروم میشدی تا زمانی که رسیدیم چند بار وایستادیم تا بالاخره خواب رفتی ...
12 مرداد 1392

عکسهایی از متین

                                          شبهای رمضان متین همش میگه بریم پارک عاشقه قطاره و به پارک بادی هم میگه بپربپر اینم همون قطار الانم که عکسشو دید گفت وای رفتم قطار این دنیا دختر خاله متین   اینجا خونه مامانا داری سبزی پاک میکنی توت خورده بودی این خونه یاسمن   اینم ناز کردنت تسبیح میگیری دست و میچرخونی بهت میگیم چشمات ببند بعد این شکلی میشی  ...
12 مرداد 1392