متین و دوستش یگانه
دیشب با یکی از دوستامون رفتیم پارک اسم دخترشون یگانه هست یک سال از متین بزرگتره متین جان اولش با یگانه آشنا نبودی باهم بازی نمیکردین با باباهاتون رفتین تاب و سرسره سوار شدین اینجا بعد از آشنا شدنتون کلی با هم بازی کردین آخر وقت که میخواستیم بریم خونه بردیمتون ماشین برقی و .... سوار شدین اینم عکس یگانه جون بعد از این بازی هم رفتیم سرسره بادی یگانه یه کم میترسید و بالاخره رفت بالا که سر بخوره مامانشم خوشحال میگفت خوبه یگانه نترسید توهم پشت سرش رفتی بالا .یگانه از بلندیش ترسید زد زیر گریه تو هم وقتی رفتی بالا دیدی یگانه داره گریه میکنه تو هم ترسیدی شروع کردی به گریه کردن نیو...
نویسنده :
مامان
15:15