دکتر متین اخوان
مامانا میخواست بره شیراز با مامانا رفتیم مغازه اسباب بازی فروشی برای مهسا و پارسا بچه های دایی مهدی که شیراز زندگی میکنن کادو بخره من از قبل سفارشت کردم که وقتی رفتیم بهانه نگیری برای خرید اسباب بازی وقتی کارمون تموم شد تو سرتو انداختی پایین رفتی سمت در مظلومانه گفتی خودم چی میخوام منظورت این بود که اسباب بازی میخوامی مامانا هم برا تو وسایل پزشکی خرید ...
نویسنده :
مامان
14:04
خوندن شعر
این چند روز که خونه بابا بزرگ بودیم متین چندتا شعر یاد گرفته خودش شعرو کامل میخونه اتل متل یک و دو مامان گفت به تو وشقی بابا میره دنبال ماشین نرو اتل متل یک و دو مامان جونی گفت به تو &nb...
نویسنده :
مامان
22:02
بدون عنوان
سلام دوستهای عزیز این چند روز که نبودم پدر بزرگ من و بابای متین (دختر خاله و پسر خاله ایم)به رحمت خدا رفته بود . ...
نویسنده :
مامان
11:10
جمعه ای که گذشت
روز جمعه با یگانه و مامان و باباش و مامانا و دایی مجید رفتیم تفریح از لحظه ای که رسیدیم توی آب بودی تا نیم ساعتی قبل از رفتن البته هر از گاهی از آب می اومدی بیرون ولی ده دقیقه نمیشد دوباره میرفتی داخل آب .آبم یه کم سرد بود تو که از آب سرد بدت میاد نمیدونم چه طور تحمل میکردی! ...
نویسنده :
مامان
2:20
ولادت امام رضا (ع)مبارک
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا سروچمن گلشن مینوست رضا نومید مشو زدرگه احسانش زیرا به جهان ضامن اهوست رضا */میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت*/ ...
نویسنده :
مامان
1:43
حکایت آلرژی متین
متین به لبنیات حساسیت داره بدنش زخم میشه بعضی وقت که بستنی میخوره بهش میگیم دیدی بستنی خوردی بدنت زخم شد دیروز خونه مامان دفترو خودکار آورد که نقاشی کنه بهش گفتم چشم چشم دو ابرو بکش گفتم فقط بالای سرش مو بکش بعد خودم یکی براش کشیدم وقتی نقاشی تموم شد خودکار از من گرفت دیدم داره روی شکمش گردی میکشه بهش گفتم روی شکمش نباید چشم بکشی گفت نه بستنی خورده . روی کل شکمش دایره کشید متین تقریبا سه ماهگی بعضی از جاهای بدنش شروع کرد به قرمز شدن بعد از چند روز همون جا زخم میشد اول کم بود بعد از یه مدت تمام بدنش زخم شد روی پاهاش که زده بود هر کی میدید میگفت سوخته دوبار بردیمش متخصص پوست و یک بار دکتر خودش براش...
نویسنده :
مامان
16:03